نقش خیال

برای دل خودم...

نقش خیال

برای دل خودم...

نمی دونم چرا هر چی می گذره ....

سکوتم عمیق تر می شه....

صدام آروم تر....

دلم تنگ تر

و......

خدایا طاقتم را آزمایش می کنی..............

نکنه .....نکنه......از پسش بر نیام.....

خدایا......

هر چی می گذره....فراموش کردن سخت تر می شه به جای آسون شدن...

 

نه تنهایی و نه این سکوت بی تلاطم ، هیچ کدام ...
آنچه این روزها و تمام آن روزها درد را مثل ساقه ی نیلوفر
به روحم گره می زند ، فکر کردن و به خاطر آوردن است...

 

این روز ها فکر می کنم ظلم کردن هم مدرن شده.....

دلم می خواد یه روزی ازت بپرسند...چرا؟؟؟

فکر می کنم تو هم برای جواب دادن باید از .....

باید از.............

بذار نگم...می دونی که از کی باید بپرسی...

خدا خدا می کنم..جواب قانع کننده ای بشنوند و گرنه طاقت رنج کشیدنت را ندارم.....

 

اللهی استغفرک و اتوب الیک....

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد